-
دلنوشته........
چهارشنبه 26 شهریورماه سال 1393 20:30
بلاخره اتفاقی که نباید بیفته ؛ افتاد . و....من رو از پا در آورد . مثل تیر خلاص آخرین ضربه رو به روحم احساس کردم . نمی دونم این وسط چه کسی مقصر بود ؟ نمی دونم چی و کی باعث شد ؟ ولی کاش اصلا اینجوری نمی شد . کاش اتفاق نمیفتاد . فکر و خیال بعد از این آزارم میده . و شب و روز برام نمیزاره. امیدوارم همه چیز یه روز درست بشه
-
مشاوره....
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1393 13:20
گاهی اوقات دوست داری تمام زندگیت رو بدی و در عوض عزیزت رو در اوج و راضی از موقعیت ببینی . وقتی که نمی دونی چی درسته و چی غلط ؛ دوست داری از کسی که می تونه بی طرف و بدون اینکه مقرضانه حرف بزنه کمک بگیری تا بفهمی تصمیمت درسته یا اشتباه ؛ دوست داری ازکسی کمک بگیری که این کاره باشه ؛ وهم مدرک وهم تجربشو داشته باشه .تا در...
-
پسری
شنبه 15 شهریورماه سال 1393 13:07
خدا شکر ؛ شکر ؛ شکر هر وقت به چهره ی پسرم نگاه می کنم بی اختیار خدا رو شکر می کنم . ببینید چه جگریه ؛ عشق ؛ عشق ؛ عشق منه ؛ واقغا عاشقشم خدایا به خودت میسپارمش نگهدارش باش فدای این پسر نازم خدایا ممنو ن
-
دلنوشته........
جمعه 31 مردادماه سال 1393 13:55
دلم آشوبه ؛ صبح که از خواب بیدار شدم با حالت پریشونی ؛ استرس شدیدی داشتم ؛ منتظر تلنگرم که مثل ابر بهاری بگریم ؛ هر لحظه منتظر خبری هستم .افسردگی رو با تمام وجود تو خودم احساس می کنم . کاش الان گوشه ی تیمارستان روی یک تختی کز کرده بودم . و هیچی رو نمی فهمیدم . الان که دارم این رو می نویسم اشک از گونه هایم سرازیره وهی...
-
و..............
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1393 16:16
از این روزای لعنتی که چند روز پشت سر هم تعطیل باشه متنفرم . z
-
حسرت ..........
چهارشنبه 1 مردادماه سال 1393 13:11
نمی دونم چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟ولی خدا داره از من امتهانهای سخت و غیر قابل تحملی می گیره . و من خسته از این همه سردرگمی ؛ هیاهو ؛ شلوغی ؛ بی تکلیفی ؛ دل مرده و غمگین دل آشوب ؛ مضطرب و پریشان ؛ وبا حسرت ها و ای کاش ها .......... کاش میشد همون طوری که دلت می خواست می شد . کاش دنیا انقدر بی رحم نبود . کاش زندگی بر وقف مرادت پیش می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 تیرماه سال 1393 17:58
دلم برای یک زندگی آروم لک زده یعنی ممکنه ؛ منم به این زندگی برسم آرامش می خوام ؛ سکوت می خوام دلم دنبال لحظه های شیرینه سلامی ؛ خوشبختی ؛ تفریح بدون درد
-
دلنوشته های من ...........
جمعه 20 تیرماه سال 1393 13:03
نمی دونم چی شد ؟ از کجا شروع شد . ولی میبینی دنیا دور سرت می جرخه ؛ میبینی همه چیز خراب شد . دیگه از دستت هیچ کاری بر نمیاد . همه چیز تموم شد و تو فقط نگاه می کنی و منتظر زمان میشی . و روزها ؛ ساعتها ؛ ودقیقه ها و ثانیه ها رو میشماری و هر ثانیه مثل یک پتکی میمونه تو سرت ؛ و آنموقع هست که آدم با خودش میگه کاش میمردم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1393 14:55
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 تیرماه سال 1393 07:49
دیشب ؛ شب خیلی بدی بود . تا صبح مثل دیوانه ها بودم . و همینطور پر پر زدم و ............ خیلی جای خالی شو احساس می کنم . کاش .............
-
دلنوشته...........
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1393 19:56
گاهی اوقات بعضی از حرفها اینقدر برات گرون تموم میشه که وقتی میشنوی مثل پتکی می مونه که انگاری خورده باشه تو سرت . و مو قع شنیدنش هاج و واج نگاه می کنی و گنگ و منگ میشی و نمی دونی چی باید بگی . فقط با خودت حرف می زنی و تصمیمایی می گیری . شاید هیچ وقت نتونی تصمیمی که گرفتی رو بهش عمل کنی . به دلیل شرایط خاص...
-
...........
سهشنبه 20 خردادماه سال 1393 20:22
روزگارا تو اگر سخت به من می گیری با خبر که پژمردن من آسان نیست گر چه دلگیر تر از دیروزم گر چه فردای غم انگیز مرا می خواند لیک باور دارم دلخوشی ها کم نیست زندگی باید کرد
-
همه چیز تعغییر کرده
جمعه 2 خردادماه سال 1393 09:55
اردیبهشت هم تموم شد . و وارد خرداد شدیم . با نوشتن خیلی حال می کنم . ولی این روزا کمتر سراغ نوشتن می رم . هم فرصت ندارم هم مشغله ی فکریم زیاده ؛ خیلی دلم می خواد . آزاد حرف بزنم . اما متاسفانه شرایط اجازه این کار رو بهم نمی ده . و تقریبا جزو مهالاته . امروز عید مبعث هست . حال و هوای خوبی ندارم . مهمونام رفتن . ومن...
-
دلنوشته...........
چهارشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1393 16:20
هوا ابریه داره بارون میاد و رعد و برق می زنه ؛ متنفرم از این هوا دلم می گیره خوشبحال آسمون هر وقت بخواد گریه می کنه گاهی شدید وتند وگاهی آروم و آهسته کسی کاری باهاش نداره و منعش نمی کنه ؛ ازش سوال نمیکنه چرا ؟؟؟؟؟ این روزا دلم خیلی حال و هوای گریه داره احساس می کنم این روزها همه یه جورایی از زندگی خسته اند و بی حوصله...
-
پیشاپیش روزت مبارک ؛مادر عزیزم
چهارشنبه 27 فروردینماه سال 1393 15:43
یکشنبه 31 فروردین روز مادره .......... و ما خواهر برادرا وهمسرانشون و شاید با نوه ها و بچه هاشون ؛ تصمیم گرفتیم پنجشنبه 28 فروردین خونه ی مادرمون دور هم جمع بشیم . از این روز ها دیگه کم پیش میاد . امیدوارم خوش بگذره . و قدر این روزا رو بدونیم . در پی گذشت سالها هنوزهم صدای قلب تو نوازشگر روح خسته من است مادرم . . روزت...
-
دلنوشته...........
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1393 14:48
نمی دونم این روزا چه مرگم شده . زود رنج شدم . دلم از هر چیزی می گیره . مشکلات زیادی رو دوشمه . دیگه دارم می برم داغون داغونم . خسته ؛ دلشکسته ؛غمگین ؛ نا امید . وووووو قبلا قبلنا بهار که می شد حال و هوام هم بهم می ریخت . افسردگیه فصلی می گرفتم . حالا خیلی بدتر شدم !!!!!!!!!!!!! می دونم این روزها هم می گذره ؛ ولی از من...
-
دلنوشته
جمعه 15 فروردینماه سال 1393 16:04
امروز جمعه 16 فروردین 1393 و در واقع آخرین روز تعطیلات بود . نمی دونم شما عید رو چه جوری گذروندید ؟ خوش کذشت ؟ انقدر نگران بودیم . بلاخره این عید هم مثل بقیه ی روز ها گذشت . ومن این جمله رو با خودم تکرار می کنم . (( امروز فردایست که دیروز نگرانش بودیم ))
-
ماشاال...
شنبه 9 فروردینماه سال 1393 19:23
فقط بگید ماشاال............. لطفا چشم نزنید .. واگر نا خواسته وبطور غیر ارادی چشم زدید . هم و ان یکاد رو بخونید و هم آیت الکرسی و چهار قل پ . ن : عکس متعلق به نوه ی عزیز تر از جانم
-
نوروز
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1393 19:19
نوروزتان پیروز باد پ . ن تعطیلات به همه ی شما خوش بگذرد .
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 اسفندماه سال 1392 17:31
عقد محمد تو محضر شانزده هم اسفند . و.................
-
عید..............
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1392 14:16
سلام ؛ همیشه از عید بدم میومد . متنفر بودم و هستم . همیشه وقتی که بوی عید میاد یه غم عجیبی سراغم میاد که نگو . یاد ندارم حتی از بچگیم تا حالا یک ماه مونده به عید رو تا 13 روز بعد از عید یک شب بدون فکرو خیال و............خوابیده باشم امسال دخترم اعتراف کرد و گفت : مامان بلاخره موفق شدی این احساس تو به منم منتقل کنی ....
-
دلتنگم............
شنبه 10 اسفندماه سال 1392 21:23
وقتی صداش رو می شنوم ونشاط رو تو وجودش احساس می کنم . خوشحال میشم با اینکه به مدت طولانی ندیدمش و دلم براش تنگه ؛ ولی راضیم . دوست دارم همیشه همین احساس رو داشته باشه .تا آخر عمر .......... پ . ن : آرزویم همه خوشبختی توست ............
-
فدای تو...........
شنبه 10 اسفندماه سال 1392 21:07
موهای ابوالفضلم شروع کرد به ریختن ؛ گفتم تیغ بزنیم خوبه ؛ دل و جرات به خرج دادم و با ترس ولرز سرش رو با تیغ تاشیدم . پ . ن : همه جورش زیباست . جذابه . با نمکه پسر گلم .
-
نامفهوم...........
شنبه 26 بهمنماه سال 1392 12:50
کلمه های نا مفهوم ؛ جمله های در هم . جمله هایی که هیچ وقت نمی تونی ویا نمی خوای که به زبون بیاریش . حرفهای نزده ی مونده تو گلو . بغض فرو نرفته . چشمهای حلقه زده . اشکهای نریخته . دنیای شلوغ . مردمانی با خوصیصیات متفاوت . قلب پر درد . نگرانی مادرانه . آینده ی نا معلوم . کودکی معصوم . بی ریا ساده و مهربان . مغرور ....
-
دل آسوده..........
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1392 00:59
هر بار وقتی .......... خنده ی رضایت بخش ؛خوش بودن ؛ راضی بودن ؛ از زندگی لذت بردن ؛ نشاط وبا انرژی صحبت کردن ؛ با برقی که از چشم های .............. و خاموش در نگاهت به آرامش رسیدن ؛ سرشار از شادی و لذت . بدون غم وغصه . غرق شدن در حال . در بستن به روی غم . خدایا چه سکوتی .............. خدایا ............. نمی خوام خواب...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1392 15:01
احساس می کنم از وقتی که ابوالفضلم به دنیا آمده ؛ من بانشاط تر شدم . پ . ن : فکر می کنم اگه یک روز نبینمش دیوانه می شم . پ . ن : می ترسم از این همه وابستگی . اصلا درست نیست .
-
.............
جمعه 18 بهمنماه سال 1392 15:58
-
دلنوشته.........
جمعه 18 بهمنماه سال 1392 11:37
نمی دونم چرا هیچ وقت اونطوری که می خوای زندگیت پیش نمی ره ؟ نمی دونم دل نازک شدم یا توقع من از زندگی بالا رفته ؟ یا شاید ؛ ...........کم لطف شدن ؟
-
اولین ............
جمعه 18 بهمنماه سال 1392 11:24
نمی دونم چه احساسیه ؟ نمی دونم جی باید بگم ؟ امروز اولین باری که ............. چهار نفری دور میز .............و.................
-
روزها...........
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1392 23:35
امروزم تموم شد . بد یا خوب فرقی نمی کنه ؛ چه بخوای چه نخوای . چه راضی باشی و خوشت بیاد چه ناراضی باشی یو بدت بیاد . دوست دارم زندگی وقف مرادم باشه . امیدوارم هیچکس دلتنگ نشه . امیدوارم همه به آرزوهاشون برسن . دلم یه هوای تازه می خواد که بتونم توش نفس بکشم . دوست دارم امشب که می خوابم همه چیز رو فراموش کنم . وفردارو بی...