کلمه های نا مفهوم ؛ جمله های در هم . جمله هایی که هیچ وقت نمی تونی ویا نمی خوای که به زبون بیاریش . حرفهای نزده ی مونده تو گلو . بغض فرو نرفته . چشمهای حلقه زده . اشکهای نریخته . دنیای شلوغ . مردمانی با خوصیصیات متفاوت . قلب پر درد . نگرانی مادرانه . آینده ی نا معلوم . کودکی معصوم . بی ریا ساده و مهربان . مغرور . منطقی .
پ . ن : جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را وگم کردم جوانی را
هر بار وقتی ..........
خنده ی رضایت بخش ؛خوش بودن ؛ راضی بودن ؛ از زندگی لذت بردن ؛ نشاط وبا انرژی صحبت کردن ؛ با برقی که از چشم های .............. و خاموش در نگاهت به آرامش رسیدن ؛ سرشار از شادی و لذت . بدون غم وغصه . غرق شدن در حال . در بستن به روی غم .
خدایا چه سکوتی ..............
خدایا .............
نمی خوام خواب باشم .
............بیدارم نکن .
و اکنون .............
احساس می کنم از وقتی که ابوالفضلم به دنیا آمده ؛ من بانشاط تر شدم .
پ . ن : فکر می کنم اگه یک روز نبینمش دیوانه می شم .
نمی دونم چرا هیچ وقت اونطوری که می خوای زندگیت پیش نمی ره ؟
نمی دونم دل نازک شدم یا توقع من از زندگی بالا رفته ؟
یا شاید ؛ ...........کم لطف شدن ؟
نمی دونم چه احساسیه ؟ نمی دونم جی باید بگم ؟ امروز اولین باری که .............
چهار نفری دور میز .............و.................
امروزم تموم شد . بد یا خوب فرقی نمی کنه ؛ چه بخوای چه نخوای . چه راضی باشی و خوشت بیاد چه ناراضی باشی یو بدت بیاد . دوست دارم زندگی وقف مرادم باشه . امیدوارم هیچکس دلتنگ نشه . امیدوارم همه به آرزوهاشون برسن . دلم یه هوای تازه می خواد که بتونم توش نفس بکشم . دوست دارم امشب که می خوابم همه چیز رو فراموش کنم . وفردارو بی هیچ دغدغه ای آغاز کنم . پنجشنبه هم گذشت و فردا جمعه روز دیگری از روز های زندگی ؛ تا سر نوشت برام چه روزی رو ورق بزنه . نمی دونم ؟؟؟؟؟!!!!!
رفتن !!!!!!!!!!!!!
خدا به همراهشون ...........
باحرف نزدن حال میکنم . گاهی این حالت رو خیلی دوست دارم . بهم لذت می ده و دوست ندارم از این حالت خارج شم .
خدایا کمکم کن ....
صدای زربان قلبم رو میشنوم . قلبم به تپش افتاده . نفسم در نمیاد . رنگ به چهره ندارم . انگار که خونه داره دور سرم می چرحه . فکر می کنم دنیا می خواد رو سرم خراب شه . اشک تو چشمام حلقه زده ؛ بغضی شدیدی راه گلوم رو بسته ؛ گلوم درد می کنه ؛ نمی تونم بغضم رو فرو بفرستم . ساک و چمدون روبروم خبر هایی می دن ؛ خبر از دوری خبر از جدایی ؛ خبر از دلتنگی ؛ و خبر از.................
پ . ن : اینم بازی سر نوشته دیگه .
پ . ن : دوستت دارم پسر عزیزم ؛ همیشه پسرم هستی حتی اگه کنارم نباشی .
( دارم دق می کنم .تحمل ندارم .دیگه خسته شدم . دارم کم میارم .)
این روزا اصلا حالم خوب نیست . دارم با جون کندن این روزای سخت رو پشت سر می زارم . دلم خیلی گرفته دوست دارم به اندازه ی تمام ابرهای آسمون گریه کنم . این دنیای مجازی رو دوست دارم . می تونم وقتی دلم پره ؛ خودم رو خالی کنم . آدم درد دلش رو نباید به هیچ آشنایی بگه ؛ چون اگه اون آشنا دوستت باشه و خاطر تو بخواد با ناراحتی تو می شکنه خورد میشه از بین می ره و اگه دشمنت باشه خوشحال میشه ؛ و لذت می بره . شادی می کنه . پس غم و غصه تو باید تو دلت بریزی ؛ باید قورتش بدی ؛ باید خفه بشی و دم نزنی . خدا خودت بگو مگه یه آدم چقدر تحمل داره ؛ چقدر ظرفیت داره ؛ خدا یادت رفته منم آدمم . دیگه تحمل ندارم . آرزو دارم یا جونم رو بگیری و خلاصم کنی یا هوش وهواسم رو بگیری که دیگه از اتفاق های روزگار چیزی نفهمم . خدایا دلم می خواست بعد از داغی که تو دلم گذاشتی دیگه دردی رو دلم نزاری ولی نمی دونم خدا یا چرا ؟ چرا با من این کار رو می کنی ؟ چرا ؟بسم نیست ؟ خدایا غم باد گرفتم از بس که غمم رو فرو دادم .
امروز پنجشنبه 3 بهمن دخترم رفته تهران که حلقه بخره ؛ هنوز که ساعت 12 و نیم هست نیومده . بله همچنان شب رو تهران موندنی شد و فردا رو قرار شد دوباره بره و ........ هنوز حلقه شو انتخاب نکرد و بنابراین باید دوباره شب رو بمونه . و .................بلاخره موند . و شنبه رفت و انتخاب کرد و خرید .
پ . ن : حلقه سد ( یه شکل و خیلی ساده )