محرم ماه .........

این روزا حال و هوای دیگه ای دارم . دلم می خواد برم هیئت عزاداری آقام......و...... این روزا  دوست دارم خودم رو تخلیه کنم . خواهش می کنم این شبها ما رو از دعای خیرتون محروم نکنید . خیلی التماس دعا دارم . امیدوارم از این  فرصت طلایی ( تاسوعا و عاشورا  ) برای ببخشش وشفاعت استفاده لازم رو ببریم . 


پ . ن : خدایا به حرمت امام حسین کناهامون  رو ببخش و توفیق عبادت با معرفت رو بهمون بده . 


پ . ن :خدایا من رو سیاهم ولی به آبروی ابولفضل ؛ یه حاجت دارم ؛ ای خدا شرمندت هستم .  خواهش می کنم حاجت روام کن


لحظه های شیرین.......


یک شنبه 12 آبان رفتم خواستگاری ؛ از اون روز تا خالا هر ساعت و  لحظه  و هر ثانیه بهش فکر می کنم .

در واقعه همه ی  خانواده منتظرهستن تا این اتفاق به یاد موندنی رخ بده . و برای همه مهم و لذت بخشه .همه ی ما منتظر هستیم تا یک فرد عزیز  دیگه ای به جمع خانوادگی ما اضافه بشه و جمع ما رو شیرین ترکنه .

شاید ما نتو نیم خیلی ابراز احساسات کنیم ولی گاهی بعضی از اتفاقها باعث می شه خیلی شادمون کنه و از خوشحالی در پوست خودمون نمی گنجیم .



پ . ن : من منتظر روزهای شاد و شیرینی هستم . امیدوارم هر چه سریعتر اتفاق بیقته 

 

شما هم دهن تون رو شیرین کنید .   و از بو کردن گل لذت ببرید .


یک ماه ...

شنبه 11 آبان  یک ماهش تموم میشه ؛خدا رو شکر که همه چیز خوبه اگر همین جوری همه چیز خوب باشه هیچ مشکلی پیش نیاد . برنامه های زیادی دارم که باید انجامش بدم . کمی سرم خلوت تر بشه شروع می کنم و انجام می دم


پ . ن : همیشه تو همه خونه ها شادی باشه  و غم هرگز سراغ تون نیاد 








فرصت ......


حالا که من  حالم  خوبه ؛ بقیه  حال شون خرابه ؛ فعلا همه چیز آرومه ؛ می ترسم  از این آرامش !!!!!!!!!!!!!!!!!

نکنه آرامش قبل از طوفان باشه .............


پ . ن :تا دو ماهِ دیگه یعنی بعد از محرم ماه صفر فرصت دارم  که ...........


خدایا ممنو نتم

خدا رو شکر ؛ شکر ؛ شکر  بابت این همه لطفی که در حقم کردی . امروز حالم خیلی خوبه ؛ اولین شبیه  که بعد از زایمان  دخترم میترا  تونستم در آرامش شامم رو بخورم ؛ بدون هیچ نگرانی .

من با درد بچه هام میشکنم  . آب میشم و از بین می رم . و امروز به لطف خدا درد پاهاش آروم بود . و بچه هم خوب بود اصلا همه چیز خوب بود . و احساس آرامش می کردم . و خدا رو هر لحظه شکر می کردم .

دیشب وقتی بچه گریه کرد بیدار شدم شیرشو با شیشه بهش دادم . جاشو عوض کردم . بلندش کردم که باد گلوشو بزنه خیلی سر حال بود . و چشماشو کاملا باز کرده بود و بازی می خواست دلم نیومد  همینجوری ولش کنم . چند تا عکس ازش انداختم .


پ . ن : البته خودش خیلی قشنگ تر از  عکسش هست . 








روزهای سخت ....



روزهای سختی رو پشت سر گذاشتیم . بچه چون زود به دنیا آمد . باید تو دستگاه می موند . و...........

بعد از دو  روز دخترم  رو  مرخص کردن ولی خود بچه  رو نگه داشتن و ........دوست نداشتم از بیمارستان بدون بچه بیام بیرون  ؛ از بیمارستان تا خونه رو گریه می کردم . عذاب وجدان داشتم ؛ چون دوست داشتم می تو نستم صبور باشم و لااقل جلو دخترم گریه نکنم . احساس بدی داشتم وقتی می دیدم اون به من دلداری میده و ......

بعد از دو روز که برای بچه شیر می دوشیدیم و می بردیم  بیمارستان ؛چهارشنبه 17 مهر ماه به ما گفتن که مادر بچه می تونه پیش بچه بمونه و ..........

تو این مدت هی وزن بچه تغییر می کرد  و زردی گرفت . زردیش زیاد شد و ما نگران و .......

روی هم بچه 14 روز بیمارستان بود که برای من  خیلی طولانی شده بود انگار که ماه ها به نظر می رسید . و  خدا رو شکر روز عیدقربان چهارشنبه 24 مهر هر دو با سلامتی از بیمارستان مرخص شدن  و ..............



پ . ن :عکس عزیزم وقتی که تو دستگاه بود .