مردادو شهریور روزهای نا آرومی داشتم
دلم لک زده برای یه روز آروم و بی دغدغه
بدون هیچ فکری ؛بدون کینه و به دوز از جنجال
بدون غصه خوردن و نگران آینده بودن
ناشکر نیستم ؛ ولی دیگه بریم
اینجا رو دوست دارم ؛ برای تخلیه
در حسرت آینده ی نا معلوم
و به امید روزهای خوش
بدورود
17شهریورسالگرد آقا بودو مامانم اسبابکشیش تقریبا تموم شده بود
رفقای قدیمی قرار گذاشتیم همگی بریم خونه ی مامان
با یه تیر و چند نشون بشه و دیدن خونه ی جدید مامان و دیدار دوستان قدیمی و سالگرد آقا خدا بیامورز و ..........
خیلی دلم می خواست دوستان قدیمیم رو ببینم و از برنامه ریزی کرده بودم و .......
فکر می کردم با دیدن دوستام خیلی شاد میشم و لذت می بردم
ولی به علت یه درگیری و مسله ای که پیش آمده بود این لذت ازم گرفته شد
خیلی ناراحت شدم و افسوس خوردم من که این همه منتظره چنین فرصتی بودم بی دلیل و به خاطر یه بی فکری و کار نسنجیده زهر مارم شد
آدم خیلی بدی نیستم اما اگه کسی سر به سرم بزاره و من اصلا خودم رو مقصر ندونم و طرفم غیر منطقی بر خورد کنه و پرو بازی در بیاره
اونوقته که منم غیر منطقی میشم و قید همه چیز رو می زنم
آدم یه سری رفتارا رو از یه سری از آدمها که انتظار نداره میبینه شوکه میشه و تو دو راهی قرار میگیره که باید چکار کنه چه کاری درسته چه کاری غلط
بماند!!!!!!
زهرا بیستم شهریور اسباب کشی کرد ؛وما 20 و 21 پیشش بودیم برای بردن وسایل و تمیز کردن خونه ی جدید
نمی دونم ؟؟؟؟؟؟؟؟انشالله به سلامتی و خوشی این سال رو پشت سر بزاره
نمی دونم خیلی دو دل بودم برای اجاره ی مجدد ولی بلاخره انتخاب کردم
شاید حماقت باشه شایدم نه امیدوارم هیچوقت از کاری که کردم پشیمون نشم