عقد محمد تو محضر شانزده هم اسفند . 


 و.................

عید..............

سلام ؛

همیشه از عید بدم میومد . متنفر بودم و هستم . همیشه وقتی که بوی عید میاد یه غم عجیبی سراغم میاد که نگو .

یاد ندارم حتی از بچگیم تا حالا یک ماه مونده به عید رو تا 13  روز بعد از عید یک شب بدون فکرو خیال و............خوابیده باشم

امسال دخترم اعتراف کرد و گفت : مامان بلاخره موفق شدی این احساس تو به منم منتقل کنی . چون منم داره کم کم از عید بدم میاد .

حالو هوای عجیبی دارم .

مخصوصا از وقتی که یکی از جمع خانواده مون کم شده  ؛ !!!!!!!!!!!!دیگه.................اصلا ولش کن

چرا این روزا اینجوری شدم . چرا ..................؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دلم می خواد چشمم رو ببندم و بعد از باز کردن ببینم که 16 عیده وتموم

قبلا  سیزده  بدرارو خیلی دوست داشتم . چون!!!!!!!!!!!!!...........

امیدوارم هیچ روز بدی تو زندگی تون وجود نداشته باشه .


پ . ن : امیدوارم ؛  عید به همه ی شما خوش بگذره و سال جدید سال خوبی براتون باشه

ومثل من نباشید ولذت ببریم 




پ . ن : شاید تا سیزده فروردین ننوشتم . البته بستگی به حال و روزم داره

خدا نگهدار

دلتنگم............

وقتی صداش رو می شنوم ونشاط رو   تو   وجودش  احساس می کنم . خوشحال میشم با اینکه به مدت طولانی ندیدمش و دلم براش تنگه ؛ ولی راضیم . دوست دارم همیشه همین احساس رو داشته باشه .تا آخر عمر ..........


پ  . ن : آرزویم همه خوشبختی توست ............






فدای تو...........

موهای ابوالفضلم شروع کرد به ریختن ؛ گفتم تیغ بزنیم خوبه ؛ دل و جرات به خرج دادم و با ترس ولرز سرش رو با تیغ تاشیدم .


پ . ن  : همه جورش زیباست . جذابه . با نمکه پسر گلم .