میترا پنجشنبه ۹۹/۱۰/۰۴ منو بردتهران با ماشین خودش دکتر چشم و دکتر برای دوشنبه ۹۹/۱۰/۰۸ نوبت عمل زد
برگشتنه از دکترخیلی برف میومد و همه نگران بودن که چه جوری ما بگردیم دماوند
خداروشکر سالم برگشتیم و نگرانی ها بیخود بود
ولی گمونم همین باعث شد که میترا و ماشینش رو رانندگی میترا رو چشم بزنن
که شنبه ۹۹/۱۰/۰۶ میترا بنده خدا از سر کار داشت برمی گشت تصادف کرد
واااای خدا چشمتون روز بد نبینه ،تصادف خیلی بد و شدید
وقتی آمد خونه فقط بغلش کردم و گریه کردم
خدا روشکر که خودش آسیب جدی ندید
ولی ماشینش خیلی داغون شد
خیلی ناراحت شدیم تو این احوال و اوضاع حالا خرجش که فدای یه تار موهاش ولی کمک حال ما بود برای خرید جهزیه و بردن دکتر و این ور و اون ور
و اینکه شب چله باشکوهی بود دور از انتظار خیلی همه چیز زیبا و با سلیقه بود
ما که لذت بردیم
مادر بزرگ و خاله بزرگه ی داماد هم آمده بود
هر چی از باشکوهی وسایلها بگم کم گفتم
همه چیز بود همه جیز زیباااا و عااالی هیچی کم نداشت
ماتا ساعت ۳ نصف شب داشتیم فقط جمع و جور می کردیم که وسایلهای خراب شدنی رو بزاریم یخچال که از بین نره و حروم نشه
و جع و جور کردن بقیه وسایلها
و اینکه
فردا ۸ دی هست و اگه خدا بخواد باید برم دکتر برای عمل چشمم
نگران هستم و استرس
امیدوارم همه چیز به خیرو خوبی انجام بشه و از عمل چشمم راضی باشم
یاحق