در آخر 23 تیر امتهان عملی ارشد زهرا تهران بود و ما باید خودمون رو تا ساعت شش و نیم صبح می رسوندیم تهران چون درارو ساعت 7 صبح می بستن
امیدوارم که موفق بشه ؛ همه ی جونا موفق بشن دختر منم از صدقه سر اونا موفق و خوشبخت بشه انشاااله
به دلیل اینکه تو مردادو شهریور عروسی زیاد داریم تقریبا من چهار تا و میترا شش تا عروسی دعوتیم سرمون شلوغه حسابی انشالله که همیشه عروسی باشه خدا کنه همه چیز به خوبی و خوشی بگذره ؛ امیدوارم
امروز دوشنبه 26 تیرماه ومن دیشب حس و حال عجیبی داشتم میترا با بچه هاش تهران دعوت بودن خونه ی خواهر شوهرش و زهرا هم بیرون بود
من تا آخر شب فرصت داشتم از تنهایی استفاده کنم و فکر کنم فکر و فکرو فکر............
کاش میشد هر جور که دوست داشتی زندگی رو بنویسی و ورق بزنی و هر جاشم که دوست نداشتی پاک کنی
ایشا...همش خوشی باشه
ممنون عزیز ؛همچنین برای شما
توهم دیگه داری با بلاگ قهرمیشی هاااا دیربه دیر مینویسی....الان چهارماهه ننوشتی تنبل خانم
اتفاقا هر روز دارم به بچه ها غر می زنم چون وبلاگم رو دوست دارم ولی کامپیوتر و لب تابم هر دو خراب شدن
دیگه زهرا همت به خرج داد و لب تاب رو درست کرد
ممنون از توجه هت