ترک کردن و رنجی که بر من گذشت

ظاهرا می گه دیگه سمتش نمیره

۳۱ روز خونه خوابید و ما خیلییی تو این روزها اذیت شدیم 

از سختی و فشارهایی که به ما آورد نمی گم چون قابل وصف نیست

من هر بار امیدوارمیشم و می گم که اخرین باره دیگه و سعی می کنم کمکش کنم

خیلی از خودم مایه می زارم و تلاش می کنم

بچه ها بهم می گن که خیلی ساده هستم و خوش باور و الکی دلم رو خوش می کنم

والا نمی دونم چی درسته چی غلط

فشاری و سختی  که تو این مدت به من آمد هرگز با هیچی قابل جبران نیست

ولی خیلی خسته شدم و میشم از زندگی سیر شدم دیگه

امیوارم نتیجه بده

انقدر اذیت میشم که فکر می کنم اگه باز بره سمتش هرگز نخواهم بخشیدش

فقط خدا بین ما هست و داوری کنه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد