آنچه گذشت

تصمیم گرفتیم خونه مون رو نقاشی کنیم  خیلی افتضاح شده و دیگه با آمدن علی دل زهرا شور افتاد و برای اینکه خانوادش بیان برای خاستگاری خونه این وضع نباشه هی از رنگ و تعغییر خونه و وسایلهای خونه و مبل پرده داره گیر میده  و صحبت می کنه 

من هم خیلی مقاومت کردم که انجام ندم چون دستم خالی بود و دلشوره ی جهاز رو داشتم ولی با پافشاریه دو تا دخترها و متقاعد کردنم برای شرایط جدید زهراو آمدو رفت عید که خیلی ها امسال به هوای مادرشوهرم سال اول بود فوت کرده بود و دیدن داشتیم در نتیجه تسلیم شدم شدم و موافقت کردم 

و تولد محمد بود و برای اولین بار علی دعوت شده بود بیاد تو جمع خانوادگی  و ....

و امتهان   گواهی نامه برای شهر رو برای بار سوم رد شدم و خیلی ناراحت شدم 

نظرات 1 + ارسال نظر
توسکا چهارشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1399 ساعت 12:01 ق.ظ

داری تنبل میشی...توهم داری کم مینویسی اینستا هووی بلاگ شده

باور کن وقت خیلی کم میارم هی میام سرش یه کمی می نویسم وقت نمی کنم کاملش کنم چکنویس ذخیره می کنم تا درستش کنم هنوز فرصت نکردم درستشون کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد