دیشب رفتیم محلات برای دندون مامان چند وقتی خیلی اذیتش می کنه و می خواد عوضش کنه
من و حسن و حاجی و مامان بر گشتنه از محلات رفتیم قم و زیارت کردیم ، خیلی وقت بود که قم نرفته بودم .
از بد شانسی من بچه ها مریض شدن و با میترا که صحبت کردم استرس دلشوره گرفتم چون حالش اصلا خوب نبودو نمی تونست به ابوالفضل که مریضه برسه و ....وعجله ی من برای خونه بیشتر شد
و در نهایت عوض شدن کار علی به شیفتی و یه شب ماندن سر کار و دو شب خونه بودن و شیفتی و دردسرای خودش رو داره که بدترینش دو روز خونه موندن علی از صبح تا شب وا ینکه نهار بردن سر کار که من خیلی خیلی متنفرم از اینکار
خوب دیگه همه روز میگذره و این روزا هم می گذره