یکشنبه دهم شهریور دفاعیه زهرا بود و ما شنبه رفتیم شمال
استرس داشتم و تا حالا دفاعیه هیچ کس رو ندیده بودم
وقتی استاداش آمدن شروع کردم به صلوات فرستادن و خوندن آیت الکرسی
وقتی تموم شدو استادش شروع کرد ازش پرسیدن دیگه حتی یادم رفته بود آب دهانم رو قورت بدم ، نفسم تو سینم حبس شده بود
ولی دیدم هر چی اون استاد سوالهای می کنه
زهرا جوابهای قابل قبولی می ده انگار جوابش رو تو آستینش آماده داشت
خدا رو شکر همه چیز تموم شد و ....
ما همون روز از دانشگاه برگشتیم خونه
نتیجه خوب بود و همه راضی
انشالله تو تمام مراحل زندگیش موفق باشه و سر بلند
وانشالله یه کار خوب و مناسب پیدا کنه
به امید روزهای بهتر