بعد از عید خیلی درگیر بودم ؛تازه داشتم از حال و هوای عیدو درگیریهای خانوادگی و هزارتا اما و اگر خودم رو خلاص می کردم که توبهران بستری بیمارستان امیر عباس دیدم دارم دست و پا می زنم
قبل از رحلت امام هر دوتا پسرام اسهال گرفتن ؛ دکتر بردیم داشتن دارو استفاده می کردن که ابوالفضل بهتر شد ولی امیر عباس حالش بد تر شد
بیمارستان دماوند کاری از دستش بر نیومد به ناچارتصمیم گرفتیم ببریمش تهران دماوند گفتن به علت اسهال شدید سدیم بدنش کم شده ولی خدارو شکر آب بدنش هنوز کم نیست با دوتا سرم حالش خوب میشه ولی چون رگش بد پیدا میشه باید ببریم بیمارستان تهران
رفتن مون تهران و که یه سرم بزنیم و برگردیم همان و 12 روز بستری شدن این بچه همان الهی خراب بشه این بیمارستان بهرامی که سگ صاحبش و نمی شناسه
عمرا اگه دیگه من بچه رو ببرم اون بیمارستان ؛ بمیرم بچهم خیلی اذیت شد ؛ماه رمضونم بود حتی خود ما هم اذیت شدیم
17 خرداد بستری شد و 27 خردادمرخص شد خیلی خیلی روزای بدی بود ؛شبهای احیا ( قدر ) بیمارستان بودیم چقدر بدو وحشتناک بود
خدا برای هیچ کس نیاره این رو زا رو
بعد از گذشت این همه مدت طولانی که الان 26 تیر هست ؛ هنوز پسرم خوب خوب نشده و ما جلوش میوه یا چیزایی که ضرر داره رو نمی خوریم و دکترش گفت هنوز چیزای شیرین بهش ندید
به امید اینکه هیچوقت ؛هیچوقت دیکه مریض نشه