سراب بیابان
سراب بیابان

سراب بیابان

گمنام

محله ی ما پنج تا شهید گمنام داره

نمی دونم شما چقدر معتقد هستید

رفتم باهاشون خیلی حرفها زدم

و اونا رو به پنج تن قسم دادم

منتظره خیلی چیزا هستم

نمی دونم بهشون  میرسم یا نه ؟

عمر کفاف میده ؟ خدا چی می خواد؟

شما چی فکر میگنید؟


پ : ن : به قول عزیزی : هیچوقت از اینکه علم و آگاهی ندارید کسی رو قضاوت نکنید

سعی میکنم  هیچوقت این جمله ی زیبا رو فراموش نکنم و آویزه ی گوشم کنم 


http://s5.picofile.com/file/8147054018/gigiogigig.jpg


دلنوشته ......

اواخر شهریور ماه بود ؛  آروزوم این بود که  چشمم رو ببندم بعد که بازش کردم ببینم 20 ماه مهره و اون چیزایی رو که برای من مهم هستند رو پشت سر  گذاشته باشم و ........  اون روزها حال و روز خیلی بدی داشتم و با خودم در گیر بودم

هر لحظه آرزوی مرگ میکردم . نفسم به سختی بالا میومد . تنظیم خوابم بهم ریخته بود . از فشار عصبی تمام امراض به سراغم آمده بود .فقط غصه می خوردم و درد میکشیدم .

چاره ای جز صبر و تحمل نداشتم .

همدم و هم صحبتی و حتی  یه گوشی برای شنیدن

  همه درگیر مشکلات  خاص خودشون بودن 

و هیچکس دیگه حال و حوصله ی دیگری رو نداشت .

فکر این روزا رو نمی کردم حتی توی خواب

عجب دنیایی شده این زمونه

و...................

و حالا  همه چیز  به خوبی تموم شد شنبه 26 مهر

خدارو شکر میکنم که ..............