سراب بیابان
سراب بیابان

سراب بیابان

ذهن آشفته

خدایا چه روزای سخت و پر استرسی رو دارم پشت سر می زارم  ؛ خدا ی عزیز فقط تو از دل بنده هات خبر داری . خدا تو الان حال و روز منو می دونی ؛ درد دل منو می دونی ؛ وحرفای نا گفته مو ؛ خدایا تو از بغض گلوم و اشک چشمم خبر داری . خدایا تو دانایی ؛ قادری ؛ توانایی ؛ خدایا خودت داری حال روز من رو می بینی  ؛ بعد از ..........خودم رو وقف دوتا دخترام کردم . وووووووووووووووووووو خدایا سلامتی اونا و خوشبختی شون نهایت آرزو ی منه ؛ خدایا ازت خواهش می کنم ؛ بهت التماس می کنم ؛ به بزرگیت قسمت می دم ؛ به عظمتت قسمت می دم  آرامش رو از بچه هام نگیر ......هر چی درد و غم و مشکل سر راه اونا هست بردار  و سر راه من قرار بده .   ولی بچه ها مو ای خدا  در امان خودت محفوظ نگه دار . خدا جون برای خودم هیچی ازت نمی خوام  . ولی برای بچه هام همه چیز می خوام . خدایا سلامتی  ؛ سعادت ؛ خوشبختی ؛ عزت دو دنیا ؛ و آرامش ؛  وووووووووووو به بچه هام بده . خدایا کمک ِ شون کن درست فکر کنن و درست تصمیم بگیرن و درست عمل کنن . و درست زندگی کنن . و ای خدای بزرگ ؛ به من هم توان و  قدرت و صبر بده ؛ که  بهشون کمک کنم . و هم راهیشون کنم .


موفقیت و خوشبختی وسلامتی شون نهایت آرزومه .





 پ. ن :خدایا تو دلم آشوبه  ؛ انگار دارن رخت میشورن


دلنوشته .......

 گاهی اوقات  فکر کردن ِبه بعضی چیزا خیلی سخت و دشوار میشه  ؛چزای که اصلا انتظار ش رو نداری  وتو تصوراتت فکرشم نمی کردی برات اتفاق بیفته ؛ جیزایی که تو خوابم نمی دیدی که ............ولی حالا باید خودتو راضی کنی و به مسئله ای که بر خلاف میلت هست ؛ فکر کنی نه فقط فکر بلکه تو شرایط  قرار گرفتی ..............قبول بعضی چیزا برام کشنده هست ولی ....... دوست ندارم فکر و عقیدم رو به کسی تحمیل کنم ..........ولی خیلی دلم می خواد برای عزیزام برای کسانی که برام ارزش دارن و اگه من براشون کمی ارزش داشته باشم ؛ راهنما و مشاور باشم . و ازم کمک بگیرن ومنم در توانم بتونم هر چی دارم خالصانه تقدیمشون کنم . خدایا چقدر سخته که حرف تو دلت باشه ؛ وبغضی راه گلوتو ببنده ولی نتونی ...........چقدر درد داره هر شب با کاووس از خواب پریدن . و چقدر شبها طولانی میشه از بس که زیر پتو با چشم بسته  به زمونه  ؛ نگاه کردن و بدو بیراه گفتن . ووووووووووووووو


                            و


                       من   


                                                          چون شمع میسوزم ...............



 
         پ.ن : محمود جان ای کاش تو بودی ؛پسرم اگه تو بودی مطمعنم که اینطور نمی شد. وضعیت بهتر از این حرفها بود .

چرا می شکند ؟؟؟؟؟؟؟

تا توانی دلی بدست آور

دل شکستن هنر نمی باشد .


بیگانه جدا دوست چدا می شکند .

هر یک به طریقی دل ما می شکند .

بیگانه اگر می شکند حرفی نیست .

از دوست بپرسید چرا می شکند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟




داغونه ؛داغونم.......

فکر می کردم چهارشنبه به بعد راحت می شم . ویک نفسی می کشم ولی سخت در اشتباه بودم. وقتی دو شنبه به دکتر زنگ زدیم . بعد از سوال و جواب  دکترش گفت: چون فعلا وضعیتت خوبه برای زدن آمپول عجله نمی کنیم . اگه زود بزنیم ممکنه رو بچه اثر بزاره . تا دو هفته دیگه صبر کنید . نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ؛به خدا دیگه طاقت دلشوره واضطراب رو ندارم .این روزا  به دلایلی خیلی خیلی داغونم........این روزا کم طاقت و دل نازک شدم ......... این هم  نیز   بگذرد.....میدونم   بابا ؛ فکر می کنی نمی فهمم ؛که نباید همیشه ناراحت و غمگین بنویسم . می دونم ولی چاره  ای ندارم . انشاا.....به زودی زود درست می شه همه چیز ....البته امیدوارم امیدوار


نوزاده........


تقریبا یک هفته دیگه بیشتر باقی نمونده تا آمپول که ریه ی بچه کامل بشه رو بزنن هر روز برام یک سال و هر ساعت یک روز می گذره برام . دیگه یک کمی دارم امیدوار می شم . دیشب رفتم اولین خریدم رو کردم . یک پتو ؛یک حوله ؛ یک لیف ویک دستمال گرفتم . احساس خیلی خیلی خوبی یود .  در حین دلشوره لذت بوردم . خیلی ذوق کردم . از خوشحالی با فکر خوابیدم . خوابشو دیدم . روزی صد بار این جمله رو با خودم تکرار می کنم (انشاا.....خدا یک بچه سالم ؛صالح  و خوش صورت ؛خوش سیرت  )بدهش بده  و ( خدایا زیر سایه ی پدر  و مادر بزرگش کنه )خدایا به دخترم  کمک کن تا بارشو به سلامتی زمین بذاره . انتظار کشیدن تا جواب دکترشو بشنوم خیلی کشنده و آزار دهنده هست . ومن هم چنان منتظرم وانتظار می کشم . ...........



    


دعوای بین .......

دعوای بین نسل قدیم و نسل جدید؛پس کی تموم می شه ؟کی جونا باید بفهمند که همه ی پدر و مادرا خوبی بچه ها شو نو می خواند؟پس کی بچه ها متوجه می شن که همه ی پدر و مادرا زحمت می کشن تا بچه ها شون راحت زندگی کنند؟کی می فهمند راحتی بچه ها  شون انگار راحتی  خودشون ؟کی می فهمند که اکر حرفی می زنن به خاطر اینکه شدیدا به بچه ها شون علاقه دارنه نه برای آزار و اذیت شونه ؟چرا فکر می کنن ما حر فشونو نمی فهمیم ؟ چرا فکر می کنن ما درک شون نمی کنیم ؟ چرا فکر نمی کنن اگه ما چیزی می گیم رو تجربه ایه ی  که کردیم ؟ نه رو لج و لج بازیه !!!و نه قصد مخالفت . چرا چرا چرا  ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



دلنوشته

وقتی  از دستت کاری بر نمی یاد و نمی تونی براش هیچ برنامه ای بریزی . باید ........وقتی می بینی باید چشماتو ببندی وقبول کنی !!!!!!!گاهی اوقات فکر می کنم باید آروم بود و زندگی کرد و اصلا نباید به آینده فکر کرد چون آینده اونی نیست که تو بخوای وبهش فکر می کنی .......فقط باید بپذیری  تا بتونی کنار بیای . باید قبول کنی که تو هیچ کاره ای . اگر بخوای آرامش داشته باشی باید قبول کنی ........خیلی حرفها رو دلم سنگینی می کنه ؛ولی امکان بیانش نیست !!!!!!و  تو شاید شنونده ی خوبی باشی ولی ............