سراب بیابان
سراب بیابان

سراب بیابان

حال خراب .........

دیروز از صبح که بیدار شدم دلم خیلی گرفته بود ؛بی حوصله ی بی حوصله بودم

رفتم بیرون گفتم شاید بهتر بشم اما متاسفانه بدتر شدم

گفتم می رم امام زاده سر خاک دلم وا میشه ولی نشد

نمی دونم باید چکار کنم تو اینجور مواقع از خودم بدم میاد

دلم به حال اطرافیانم میسوزه که باید تحملم کنن

دوست ندارم اینجوری باشم ولی متاسفانه دست خودم نیست

آخه چقدر مگه میشه اینجور آدمها رو تحمل کرد ؟یه روز ؟دو روز ؟ده روز ؟خو بلاخره خسته میشن از دستم

خودمم از دست خودم خسته شدم و ناراحتم ولی هر چی با خودم مبارزه می کنم فایده ای نداره همش در حد ساعت یا یه روزه

باز دوباره روز از نو روزی از نو

امیدوارم هر چی زود تر حالم رو براه بشه

عید.........


آه خدای من ؛ دوباره بوی عید میاد .

من متنفرم از عید و بوی عید و سال تحویل

از حالا دلم گرفته ؛ حالم خوب نیست هر روز منتظر تلنگرم

کاش هیچوقت سال تحویل نمی شد کاش هیچوقت مردم جشن نمی گرفتن کاش دید و باز دید تو سال نو نبود

دلم شور می زنه هر چند وقت یه بار تند تند شروع می کنه به زدن و صدای طپش قلبم رو میشنوم

خدایا چقدر از این روزا دلگیرم                         دلگیر

خدا کمک کن این روزا بگذره زودتر


دلم می خواد چشمام رو ببندم و ببینم که 15 فروردین 1395 هستیم

امیدوارم سال جدید سال خوبی برای شما همه باشه

پیشا پیش ..........مبارک