سراب بیابان
سراب بیابان

سراب بیابان

یک موقعیت نا معلوم...

منتظر جواب ازمون زهرا هستم ،نمی دونم قراره چی بشه ،اینطور که معلومه و بوش میاد  فقط  دادن آزمون مهم بود حتی اگه خوبم نداده باشه اون آشنا می تونه کارش رو درست کنه  ،از مهر احتمال زیاد بره سر کار ولی نا جوابش نیاد نمیشه کاری کرد 

جوابش شهریور میاد بعد یک دوره ی فشرده یک ماهه آموزش داره

نمی دونم دانشگاهش چی میشه ،چکار باید کرد؟

آمد و رفتش خیلی سخت میشه ،  راه دورهست و مشکلات زیاد 

یکسال  رو باید  هر جوری شده سختی شو تحمل کنه 

فکر اسباب کشی و دنبال خونه رفتن مشهد و اینا خیلی اذیتم می کنه ولی با این حال خدا رو شکر می کنم اگه درست بشه کارش عالی میشه ،می گن سه روز در هفته باید بره سر کار رسمی هم میشه حقوقشم بالای دو تومنه اگه اینجوری باشه خیلی خوب میشه

انشالله هر چی خیره پیش بیاد 

خیلی فکر می کنم و نگرانم

واقعی اما تلخ...

همه درگیره زندگیه خودشونن ،مشکلات زیاد شده ،تجملات بی داد می کنه ،چشم همچشمی خیلیه ،زندگی سخت شده ،دیگه کسی فرصت سر زدن به اقوام نزدیک رو نداره  ،حتی  امدو رفت خواهر برادرها کم شده ،فاصله ها خیلی زیاد شده ،همه با هم غریبه شدن  ،تفکرها عوض شده ، بچه ها ریاست می کنن و بیشتر تصمیم گیریهای زندگی دست اونا افتاده ، دیگه کسی برای کسی دل نمی سوزونه ،دیگه هیچکس تلاش نمی کنه باری از رو دوش عزیزش برداره ، اگه رو بندازی شاید کمک کنن وگر نه سعی می کنن به روت نیارن که یه وقت به فکر کمک گرفتن ازشون نباشی ،نه مادی حتی شده فکری و .... دیگه به دردو دلهای هم گوش نمی دیم چون خومون خیلی گرفتار و در گیریم حوصله ی غم و غصه بقه رو نداریم و می گیم انقدر دارم سمن سمن که یا سمن یادم می ره ...نسبت به هم کاملا بی تفاوت شدن  ،فقط دست و پا می زنن که زندگی خودشون رو جمع و جور کنن ولی بازم کم میارن  و اکثرا موفق هم نمیشن ،رودروایسها زیاد شده ،همه باهم غریبه شدن  ،دیگه برای هم مهم نیستن ،تا کی این وضع ادامه داره  ؟ایا دیگه درست میشه ؟یا همین روال ادامه داره؟

خدایا این دوهمی های ما رو از ما نگیر ، اگه این دورهمی اجباری نباشه  سال به سال مطمعنن خونه ی هم نمی ریم و سر نمی زنیم 

دوست دارم این دورهمی هر چند حتی اگه اجباری باشه و بعضی ها به زور بیان ،اگه نباشه قیافه های هم رو فراموش می کنیم 

مرداد نوبت دور همیه منه امیدوارم به همه خوش بگذره

یا حق

تیر ماه

اتفاقهای پیرامونم رو مرور می کنم 

اول تیر محمد عزیز با خانواده ی خانومش رفت گرجستان  و دوشنبه اخر شب برگشت امیدوارم بهشون خوش گذشته باشه و همیشه به سفر باشن 

تیر ماه رو  خیلی دوست دارم البته اگه بعضی از اتفاقها خرابش نکنه

تولده  میترای عزیز و دوست داشتنی  که با تمام دنیا عوضش نمی کنم  ، البته تو تیر خیلی تولد داریم که بر همه شون مبارک باشه

دوشنبه اخرین بازیه ایران بود و نتیجه ی اون مهم ،   که اخرهای شب  بدی حالم دو چندان برابر کرد 

دوست ندارم بعضی از اون اتفاقها رو حتی برای یک لحظه تو ذهنم مرور کنم اصلا دوست ندارم از ذهنم بگذرونم حتی برای یک لحظه 

تیم ملی ایران هم که  حذف شده و چند سال دیگه باید صبر کرد با اینکه بازیه خیلی خوبی داشتن 

وضع اقتصادی مملکت هم که خیلی اشوفته هست و بازار تهران تعطیل

زهرا منتظره جواب ازمونو رفتن به مشهد و درست شدن کارش نمی دونم چی به صلاحش هست ؟

مهدی امروز کنکور داره خدا کنه خوب تست بزنه و موفق بشه

لیلا مهمون دوره ایش رو انداخت 21 تیر  البته مونده تا اونموقع حالا

زندگی اونجوری نمی گذره که تو دوست داری

زندگی می گذره چه  دوست داشته باشی و بخوای 

چه دوست نداشته باشی و نخوای

امیدوارم همه راضی باشن از زندگی

ولی اینطور به نظر میاد که  همه ناراضین

چند روزی برای استراحت و اب و هوا عوض کردن می خوایم بریم بابلسر امیدوارم خوش بگذره