سراب بیابان
سراب بیابان

سراب بیابان

نامفهوم...........

 کلمه های نا مفهوم ؛ جمله های در هم .   جمله هایی که هیچ وقت نمی تونی  ویا نمی خوای که به زبون بیاریش . حرفهای نزده ی مونده تو گلو . بغض فرو نرفته . چشمهای حلقه زده . اشکهای نریخته .  دنیای شلوغ . مردمانی با خوصیصیات متفاوت . قلب پر درد . نگرانی مادرانه . آینده ی نا معلوم . کودکی معصوم . بی ریا ساده و مهربان . مغرور . منطقی . 


 پ . ن : جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را وگم کردم جوانی را 




            

دل آسوده..........

 هر بار وقتی ..........

خنده ی رضایت بخش ؛خوش بودن ؛ راضی بودن ؛ از زندگی لذت بردن  ؛ نشاط وبا انرژی صحبت کردن ؛ با  برقی که از چشم های .............. و خاموش  در نگاهت   به آرامش رسیدن ؛ سرشار از شادی و لذت . بدون غم وغصه . غرق شدن در حال . در بستن به روی غم .

خدایا چه سکوتی ..............

خدایا .............

نمی خوام خواب باشم .

............بیدارم نکن .

و اکنون .............



  پ . ن : رسیدن به اوج  در کمالِ ......و ..........    

احساس می کنم از وقتی که ابوالفضلم به  دنیا آمده ؛ من بانشاط تر شدم .


پ . ن  : فکر می کنم اگه یک روز نبینمش دیوانه می شم .






 
پ . ن : می ترسم از این همه وابستگی . اصلا درست نیست .

دلنوشته.........


نمی دونم چرا هیچ وقت اونطوری که می خوای زندگیت پیش نمی ره ؟

نمی دونم دل نازک شدم یا توقع من از زندگی بالا رفته ؟

یا شاید ؛ ...........کم لطف شدن ؟



    




اولین ............


نمی دونم چه احساسیه ؟  نمی دونم جی باید بگم  ؟ امروز  اولین  باری که .............

چهار نفری دور میز .............و.................


روزها...........

امروزم تموم شد . بد یا خوب  فرقی نمی کنه ؛ چه بخوای چه نخوای . چه راضی باشی و خوشت بیاد چه ناراضی باشی یو بدت بیاد . دوست دارم زندگی وقف مرادم باشه . امیدوارم هیچکس دلتنگ نشه . امیدوارم همه به آرزوهاشون برسن . دلم یه هوای تازه می خواد که بتونم توش نفس بکشم . دوست دارم امشب که می خوابم همه چیز رو فراموش کنم . وفردارو بی هیچ دغدغه ای آغاز کنم . پنجشنبه هم گذشت و فردا جمعه روز دیگری از روز های زندگی ؛ تا سر نوشت برام چه روزی رو ورق بزنه . نمی دونم ؟؟؟؟؟!!!!!



..............

رفتن !!!!!!!!!!!!!

      

               خدا به همراهشون ...........


باحرف نزدن حال میکنم . گاهی این حالت رو خیلی دوست دارم . بهم لذت می ده و دوست ندارم از این حالت خارج شم .



جدایی............

 خدایا کمکم کن ....

 صدای زربان قلبم رو میشنوم . قلبم به تپش افتاده . نفسم در نمیاد . رنگ به چهره ندارم . انگار که خونه داره دور سرم می چرحه . فکر می کنم دنیا می خواد رو سرم خراب شه .  اشک تو  چشمام حلقه زده ؛ بغضی شدیدی  راه گلوم رو بسته  ؛  گلوم درد می کنه ؛ نمی تونم بغضم رو فرو بفرستم . ساک و چمدون روبروم خبر هایی می دن ؛ خبر از دوری خبر از جدایی ؛ خبر از دلتنگی ؛ و خبر از.................


پ . ن : اینم بازی سر نوشته  دیگه .





پ . ن : دوستت دارم پسر عزیزم  ؛ همیشه پسرم هستی حتی اگه کنارم نباشی . 






روحم از شدت درد می سوزد

( دارم دق می کنم .تحمل ندارم .دیگه خسته شدم . دارم کم میارم .)


این روزا اصلا حالم خوب نیست . دارم با جون کندن این روزای سخت رو پشت سر می زارم . دلم خیلی گرفته دوست دارم به اندازه ی تمام ابرهای آسمون گریه کنم . این دنیای مجازی رو دوست دارم . می تونم وقتی دلم پره ؛ خودم رو خالی کنم . آدم درد دلش رو نباید به هیچ آشنایی بگه ؛ چون اگه اون آشنا دوستت باشه و خاطر تو بخواد با ناراحتی تو می شکنه خورد میشه از بین می ره و اگه دشمنت باشه خوشحال میشه ؛ و لذت می بره .  شادی می کنه . پس غم و غصه تو باید تو دلت بریزی ؛  باید قورتش بدی  ؛ باید خفه بشی و دم نزنی . خدا خودت بگو مگه یه آدم چقدر تحمل داره ؛ چقدر ظرفیت داره ؛ خدا یادت رفته منم آدمم . دیگه تحمل ندارم . آرزو دارم یا جونم رو بگیری و خلاصم کنی یا هوش وهواسم رو بگیری که دیگه از اتفاق های روزگار چیزی نفهمم . خدایا دلم می خواست بعد از داغی که تو دلم گذاشتی دیگه دردی رو دلم نزاری ولی نمی دونم خدا یا چرا ؟ چرا با من این کار رو می کنی ؟ چرا ؟بسم نیست ؟ خدایا غم باد گرفتم از بس که غمم رو فرو دادم .



  


حلقه خریده شد

امروز  پنجشنبه 3 بهمن  دخترم رفته  تهران که حلقه بخره ؛ هنوز که ساعت 12 و نیم هست نیومده . بله همچنان شب  رو تهران  موندنی شد و فردا رو قرار شد دوباره بره و ........ هنوز حلقه شو  انتخاب نکرد و بنابراین باید  دوباره شب رو بمونه  . و .................بلاخره موند . و  شنبه رفت و انتخاب کرد و خرید .

پ . ن : حلقه سد ( یه شکل و خیلی ساده )