سراب بیابان
سراب بیابان

سراب بیابان

دلنوشته ......

اواخر شهریور ماه بود ؛  آروزوم این بود که  چشمم رو ببندم بعد که بازش کردم ببینم 20 ماه مهره و اون چیزایی رو که برای من مهم هستند رو پشت سر  گذاشته باشم و ........  اون روزها حال و روز خیلی بدی داشتم و با خودم در گیر بودم

هر لحظه آرزوی مرگ میکردم . نفسم به سختی بالا میومد . تنظیم خوابم بهم ریخته بود . از فشار عصبی تمام امراض به سراغم آمده بود .فقط غصه می خوردم و درد میکشیدم .

چاره ای جز صبر و تحمل نداشتم .

همدم و هم صحبتی و حتی  یه گوشی برای شنیدن

  همه درگیر مشکلات  خاص خودشون بودن 

و هیچکس دیگه حال و حوصله ی دیگری رو نداشت .

فکر این روزا رو نمی کردم حتی توی خواب

عجب دنیایی شده این زمونه

و...................

و حالا  همه چیز  به خوبی تموم شد شنبه 26 مهر

خدارو شکر میکنم که ..............

نظرات 2 + ارسال نظر
همدل سه‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 03:40 ب.ظ

به هر حال خوشحالیم که کارها بروفق مراد قرار گرفته.

ممنون ؛ متشکر

همدل سه‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 03:41 ب.ظ http://hamdel.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد