سراب بیابان
سراب بیابان

سراب بیابان

حسرت ..........

نمی دونم چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟ولی خدا داره  از من امتهانهای سخت و غیر قابل تحملی می گیره .

و من خسته از این همه سردرگمی ؛ هیاهو ؛ شلوغی ؛ بی تکلیفی ؛

دل مرده و غمگین

دل آشوب  ؛ مضطرب و پریشان ؛

وبا حسرت ها و ای کاش ها ..........

 کاش میشد همون طوری که دلت می خواست می شد .

کاش دنیا انقدر بی رحم نبود . کاش زندگی بر وقف مرادت پیش می رفت .

کاش اجتیاج به توضیح دادن و توجیح کردن نبود .

کاش خوشی و خوشبختی با آدم قهر نمی کرد .

کاش هیچ وقت هیچ حسرتی و ای کاشکی تو  دل کسی نمیموند . 

کاش مردم حرف هم رو بهتر می فهمیدن و همدیگر رو  بهتر درک می کردن .

کاش هیچوقت جیزای بد وجود نداشت .

کاش همه جیز بوی خوبی می داد . بوی  یکرنگی ؛ بوی  صداقت ؛  بوی عشق ؛ بوی مهربونی ؛ بوی  گذشت ؛ فداکاری  ؛ بوی شعور ؛ شخصیت ؛ بوی  فهم و  درک زیاد . بوی تلاش و زحمت  مفید . ووووو...................وو ای کــــــــــــــــــــــــاش .......................و ای کاشهای دیگر !!!!!!!!!!!!!!!

 


 متنفرم از این زندگی ...........



نظرات 1 + ارسال نظر
نادم چهارشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:04 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

کاش می دانستی آنچه نمی گویی... روزی برای من حسرت و برای تو پشیمانی به یادگار خواهد گذاشت! کاش می دانستی ...تا ابد در حسرت نگفته هایت می مانم!

متشکر از متن قشنگ تون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد