سراب بیابان
سراب بیابان

سراب بیابان

جدایی............

 خدایا کمکم کن ....

 صدای زربان قلبم رو میشنوم . قلبم به تپش افتاده . نفسم در نمیاد . رنگ به چهره ندارم . انگار که خونه داره دور سرم می چرحه . فکر می کنم دنیا می خواد رو سرم خراب شه .  اشک تو  چشمام حلقه زده ؛ بغضی شدیدی  راه گلوم رو بسته  ؛  گلوم درد می کنه ؛ نمی تونم بغضم رو فرو بفرستم . ساک و چمدون روبروم خبر هایی می دن ؛ خبر از دوری خبر از جدایی ؛ خبر از دلتنگی ؛ و خبر از.................


پ . ن : اینم بازی سر نوشته  دیگه .





پ . ن : دوستت دارم پسر عزیزم  ؛ همیشه پسرم هستی حتی اگه کنارم نباشی . 






نظرات 4 + ارسال نظر
گندم یکشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 04:41 ب.ظ

عزیییییزم یه جوری میگی جدایی که دله ادم میگیره مگه کجا میخواد بره از تو تا پیشش همش بیست دقیقه راهه.غصه نخور فداتشم قربون اشکات برم

دوست دارم می میرم برات عزیزم تو ذیگه چی میگی
تو که می خوای منو تنها بزاری بری راه ذور می خوای بری تهران

سرباز دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:18 ب.ظ http://mylifedays.blogsky.com

خب من الان چی کار کنم حالت بهتر بشه آخه؟

هیچی فدات شم ؛ خوب میشم عزیزم

touska دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:10 ب.ظ

ای بابامگه داره میره سفرشام!!!؟؟؟خوبه همش همدیگه رو میبینین..دلت واسه من بسوزه رفتم1500کیلومتردورتر

گل بارون چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:12 ب.ظ

ای جونم چه بزرگ شده دلم براش تنگ شده.
نگوجدایى این رفتن سرزندگیشونه دلت میگیره میدونم ولى خوشحال باش که زندگى سه نفرشونو شروع کردن خداروشکر که سلامتن این بزرگترین نعمته فراموش نکن دلتم نگیره

آره پسرم ماشاا....بزرگ شده ؛ خوردنی شده با این لپاش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد