سراب بیابان
سراب بیابان

سراب بیابان

درد و دل با خدا


خدا جون ؛می خوام بهت سلام کنم نمی دونم چه جوری با چه زبونی ؛ولی می دونم با تمام وجودم احساس نیاز به یکی دارم که بتونم باهاش درد و دل کنم. دوست دارم فقط با تو حرف بزنم. دلم گرفته؛سلام من؛ حکایت موسی و شبانه؛هیچ آدابی ترتیبی مجو  . دوست ندارم وقتی با خدا حرف می زنم هیچ اصولی رو رعایت کنم . خدای بزرگ ؛ خدای مهربون می خوام  همیشه و همیشه به تو اطمینان داشته باشم . همیشه تو رو پشت و پناه خودم بدونم . دلم می خواد هر اتفاقی که برام میفته راضی باشم و بگم که بنده ی تو ام . تو هم که برای کسی بد نمی خوای .دلم می خواد هر جور که  زندگیم ورق می خوره بگم هر چه  از دوست رسد نیکوست . امروز خیلی بیش از روزای دیگه احساس نیاز بهت کردم . دوست دارم تحت هیچ شرایطی امیدم به غیر تو باشه ؛دلم می خواد همیشه تو رو پشت وتکیه گاهم خودم بدونم . وبه غیر تو به کسی دل نبندم .دوست دارم با وجود تو  هیچ وقت احساس بی کسی نکنم .بدترین اتفاقی که تو زندگیم بیفته نشکنم .وبا دلی آرام  و قلبی مطمعا  که تو رو  ؛تو رو که عظیمی ؛بزرگی ؛قادری ؛دانایی؛ توانایی ؛تویی که حکیمی  رو  دارم زندگی رو پشت سر بزارم . خدا جون می خوام تو دل شب ؛ آرامش شب ؛موقعی که همه جا سکوته من بگم بگم وبگم .تو هم گوش کنی .بشنوی و هر کاری صلاح دونستی انجام بدی .



نظرات 4 + ارسال نظر
سروش زندگی شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:19 ق.ظ

رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست بجز فضل خدا
رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا
ای خمشی مغز منی پرده آن نغز منی
کمتر فضل خمشی کش نبود خوف و رجا
بر ده ویران نبود عشر زمین کوچ و قلان
مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا
تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من
تا که به سیلم ندهد کی کشدم بحر عطا
مرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکر
خشک چه داند چه بود ترلللا ترلللا
آینه‌ام آینه‌ام مرد مقالات نه‌ام
دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما
دست فشانم چو شجر چرخ زنان همچو قمر
چرخ من از رنگ زمین پاکتر از چرخ سما
عارف گوینده بگو تا که دعای تو کنم
چونک خوش و مست شوم هر سحری وقت دعا
دلق من و خرقه من از تو دریغی نبود
و آنک ز سلطان رسدم نیم مرا نیم تو را
از کف سلطان رسدم ساغر و سغراق قدم
چشمه خورشید بود جرعه او را چو گدا
من خمشم خسته گلو عارف گوینده بگو
زانک تو داود دمی من چو کهم رفته ز جا

ممنون از حضورت وشعر زیبات

سرباز شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:58 ب.ظ http://mylifedays.blogsky.com

امیدوارم خدا همیشه بهترین دوستت باشه...

ممنون گلم نه فقط دوست من بلکه امیدوارم دوست همه اول خدا باشه

گندم یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:46 ق.ظ

قبلنا هر شب با خدا حرف میزدم اما نمیدونم چرا دیگه خیلی وقته اینطوری با خدا صحبت نکردم...
چه دوستی قشنگی دارید

دوباره امتهانش کن خیلی لذت داره و قشنگه

گل بارون یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:51 ب.ظ

ادعونی استجب لکم:بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا.
یه همچین خدای مهربونی داریم مارا باخلق خدا چکار, خواهشا توى این رازو نیازاى عارفانه وعاشقانه ات مارو فراموش نکن مخصوصا سروش زندگى رو که نیازمند دعاى همه شما خوباست.

حتما عزیزم اگه لایق باشم.امیدوارم سروش زندگی سالیان سال سلامت عمر بابرکت باعظت وسایه اش همیشه بالا سر ما باشه وهیچ وقت ؛هیچ مریضی سراغش نیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد