سراب بیابان
سراب بیابان

سراب بیابان

تنهایی ..

از صبح که بیدار شدم حال و حوصله ی هیچ کاری رو ندارم ؛ نمی دونم  چرا گه گاهی انجوری میشم

حوصله ی کسی رو ندارم ؛همش انرژی منفی میشم و به خودم غر می زنم

اصلا که چی به دنیا بیایم و بچه دار بشیم و چند تای دیگر رو مثل خودمون بد بخت کنیم ودیگه هیچ ...

خیلی به این مسله فکر می کنم که انقدر دویدم و دروغ گفتم و  بدبختی کشیدم تا بتونم  وام بگیرم  و حالا با چه سختی وام هامو بدم و اصلا از زندگی هیچ لذتی نبرم و هر روز صبح تو فکر این بانک و اون بانک برای دادن وامهام باشم بدو بدو کنم و ....

بعد زنده نباشم و معلوم نیست کی ازش استفاده کنه و نفرینم کنه بگه کم گذاشت و ...

الان که نگاه می کنم میبینم فقط دودیدم و سلامتیم رو از دست دادم و پیری زود رس آمد سراغم و دیگه هیچ ...

کاش میشد برگشت به عقب

ای کاش از داشته هامون درست استفاده کنیم و بعد پشیمون نشیم

نظرات 1 + ارسال نظر

مطالب تون رو خیلی جالب می نویسین. ممنون

متشکر از اینکه وقت گذاشتید ؛ لطف کردید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد