سراب بیابان
سراب بیابان

سراب بیابان

شروع سال 97

یه روز به خودت میای و میبینی  دیگه خیلی دیر شده

چقدر زود میگذره ، انگار همین دیروز بود داشتیم در مورد  شروع عیدودلگیر ی  عید و نزیک شدن سال نو صحبت میکردیم  بعد از چند روز با خوشحالی گفتیم این عید هم تموم شد و رفت چه تکرار دلگیری والان یک سال از اون موقع می گذره اصلا باورم نمیشه سال 96 به این زودی گذشت ما وارد سال 97شدیم 

خیلی اتفاقهای خوب و بد افتاد 

بعضیهاشو دوست ندارم حتی تو خواب ببینم 

بعضی از اتفاقها رو هم دوست دارم هر روز مرورش کنم

آخه من خیلی  از اوقات زندگیم رو تو گذشته هستم 

حالا که در حال نوشتن هستم چه رعدو برقی و چه بارونی دیگه نمیشه بگی بارون تگرگ هست  و داره به سیل تبدیل میشه و همه جا تاریکه اصلا این هوا رو دوست ندارم دلم می گیره 

کاش امسال سال خوبی باشه برامون 

بیشتر عمرم رو کردم  دیگه آخر های عمرمه دوست دارم بدون استرس و دلواپسی سپری بشه برام

در انتظار فروش خونه و دادن قرضها و یه زندگیه اروم و بیدغدغه ای  هستم

به امید آنروز




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد